دوست دارم چنان باشم که زمان و مکان از گرفتنم عاجز شوند! راه رهایی را می آموزم و چه اشکال دارد که بپذیرم جریانهای زندگی را! بزرگ ترین هدفم را دوست دارم و می دانم که برای چنین هدفی پا به زمین گذاشتم، چه چیزی مهمتر از بزرگترین هدف! همه در کنارم هستند تا مرا برای هدفم آماده سازند. جهان وسعت بی انتهای خویش را برای ابدیتی نا محدود در اختیارآدمی گذاشته، شاید من حسود باشم ولی این بار می خواهم با دلی گشاده حقیقت، رویداد و جریانات زندگی را بپذیرم، میدانم که حواس انسانها تازمان خاصی نسبی است و هر کسی برداشت ذهنی دارد و لی من کاملا منعطف هستم و خوشی ام به این است که هدفم بسیار بزرگ است، من در آرامش درونی خویش پایکوبی ابدی دارم! یک چیز برای خودم در تمام شرایط مبنا و اصل می دانم و آن این است که حداقل دو نفر مرا بی نهایت دوست دارند! خدا و خودم! من می توانم قانع باشم و این دوست داشتن را محترم بدانم و خودم را از دیگران بی نیاز کنم البته این امر نیاز به تلاش و تعمق دارد تا پذیرشی عمیق حاصل آید آنگاه هماهنگی عمیقی نصیب من می شود و من سیر صعودی تکامل خویش را خواهم داشت، اما یادم باشدکه راههای خداوند بسیار است هنوز دانش اندکی در دست است و انسان به جنبه های زیبایی وجود خود خواهد رسید! خیلی زیباست که انسان به خود احترام بگذارد و لذت عجیبی حاصل می شود!
امروز به خودم آمدم و گفتم بس است ای رانده شده از رسم بهشت
این همه راه پیموده شده با هزاران خط و نگاشت و سرنوشت
تو بشین و دقت بنما تا این دایره ی دهر به رسوایی بری
خود بدانی که همه وهم و خیال است و حقیقت چرا پنهان است
رنج دیروز و دلهره ی بعد چرا در فکر بشر جای گرفت
شاید این زجر خود عذاب است و رهایی است رمزبهشت